Feb 12, 2012

جبار باغچه بان مردی ایرانی


من مانند یک علف صحرایی
به وسیله ی باد و باران
و تابش نور آفتاب آسمان ایران سبز شده ام،
و به رنگ و بوی ایرانیت خود افتخار دارم.
قدرت من، فکر من ایمان من همه ایرانی است.  
«جبار باغچه بان»

 در ماه گذشته سه مورد پیش آمد که احساس من را از ایرانی بودن کمی بهتر کرد یکی خواندن کتاب "چهره هایی از پدرم" نوشته ثمین باغچه بان بود از پدرش جبار باغچه بان، مردی با اراده شکست ناپذیر و قلبی لبریز از عشق به انسان که حتی در زندان هم کلاس نهضت سواد آموزی راه می اندازد تا با جهل مبارزه کند. گرما و شوق ایمان او به هدفش مرهم زخم من بود.

می دانی ایرانی که باشی و ریشه همه مشکلات نیم قرن اخیر کشورت را از فرهنگ بدانی بالیدن به ایرانی بودن چیزی است در حد غیر ممکن. با این حال این احساس بد کمی تسکین یافته برایم امید بیشتری به بار آورده است، اکنون احساس می کنم با ریشه هایم در صلح بیشتری ام علیرغم میل وافر به نوگرایی و بازنگری.

اتفاق دیگر جلسه ای بود به بهانه کودک در جمع بسیار نازنینی که در کنارشان بودن و هم صحبتی شان را دوست داشتم، ایرانی های خوبی بودند. :)

و در آخر مهمان سویسی بود که دربرگشت غمگین بود! می گفت من به این مهربانی صمیمانه خو گرفته ام؛ شاید باید مدت بیشتری می ماند تا با بقیه جنبه ها هم آشنا شود.

به هر حال جبر جغرافیاست دیگر.

No comments:

Post a Comment