Sep 15, 2009

Goya ’s ghosts

این فیلم حکایتی است از سال 1792 که انجمن تفتیش عقاید اسپانیا برای نجات دین و ایمان مردم دوباره شروع به کار می کند. از سویی سربازان گمنام در هر کوی و برزن هوشیارانه مشکوکین به ارتداد را شناسایی کرده جامعه را از وجود آن ها پاک می ساختند. از طرفی محکومین زیر فشار خرد کننده شکنجه اعتراف کرده، سال ها بخاطر تن دادن به خواسته بازجو در انتظار محاکمه اند.
مردان مقدس مآب به تصور زیر سوال رفتن در صورت پذیرش اشتباه شان، حقیقت را قربانی می کنند و این گونه لباس کفر و ایمان عوض می شود.
ناپلئون برای آزادی مردم! به اسپانیا لشکر کشی می کند که هدیه اش مرگ،غارت و تجاوز است. مردم در جشن پیروزی اش که با محکوم کردن کلیسا توام است سوت و کف می زنند. چند صباحی بعد غالب مغلوب می شود و کلیسا آزاد. مردم سوت و کف می زنند. چه خوب! مردم همیشه شادند.
اما من غمگینم. دو سه ماهی می گذرد. کجایند غریبان آشنایی که شب های خرداد در خیابان ولیعصر با هم آزادی را تجربه می کردیم. صاحبان خنده های امیدوار که به هر غریبه ای آشنایی می داد. هر کدام از حلقه های زنجیره بزرگ مان، یا قطره قطره رودی که با هم از انقلاب به آزادی رفتیم و در سکوت خود فریاد زدیم که ای برادر عدوی تو نیستم، انکار تو ام. کجا هستند؟ اگر هنوز نفسی دارند در چه حالند دوباره می توانند بخندند، از روحشان چیزی مانده؟
فکر می کنم امید سلاح ماست که با چنگ و دندان علی رغم همه مشکلات باید حفظ اش کنیم. سعی کنیم آرمانی را که برای یک حکومت مردم سالارانه انسانی متصوریم در بین خودمان - در لایه های پایین تر اجتماع - تمرین کنیم تا این نهال بزرگ شده جامعه و حکومت ما را هم در برگیرد.

2 comments:

  1. اینو خیلی دوست داشتم.عدوی تو نیستم من! انکار توام.یادت هست چقدر اون موقع ها راجع به معنیش بحث می کردیم.حالا معنیش از همیشه بهتر برام روشن شده.

    ReplyDelete
  2. م. كوه-فلسفهOctober 11, 2009 at 10:33 PM

    سلام
    اميد كه اوضاع رو به راه باشه
    مي‌گم، وقتي اين فيلم رو نديديم، چطور كامنت بذاريم براي اين پست؟ -:)

    ReplyDelete